شما فکر می کنید اگر آدم خوب درس بخواند وامتحان بده بهتراست یا درس نخوند وبد امتحان بدهد ؟
میدونم که همه تون می گویید درس بخواند وخوب امتحان بدهد . ولی ... بله ! همیشه آن یک ( ولی ) کاررا خراب میکند می دانم .. ولی درس خواندن خیلی سخت است ، حتی سخت تر از نان بربری گرفتن .
خوب ! همیشه برای امتحان دادن راه های دیگری هم وجود دارد مثل ... مثل ... تقلب ! باز هم میدانم ومیدانید که گرفتن نمره تقلبی خیلی بیشتر از گرفتن نمره درس خواندن کیف میدهد . چرا ؟ خوب ! همه میدانند . چون .... چون ... البته هنوز دلایل محکمی برای این ادعا ثبت نشده است واین نظریه همینجوری به اثبات رسیده است . بگذریم . بچه های مکتب هم همه طرفدار این نظریه بودند الا اصغری که البته او هم طرفدار نظریه تقلب بود ولی از اون لحاظ ! هروقت که فصل امتحانات میشد همه بچه های مکتب امیدشان به اصغری بود . پس دوماه قبل از امتحان همگی دربست در خدمت او قرار می گرفتند . یکی برایش گردو می آورد . دیگری مشق هایش را می نوشت . آن یکی به جایش گاوها را به چرا می برد . وهمینطور کارهای دیگر. به هر حال بچه ها باید از روی دست یکی می نوشتند دیگر ، و اصغری به دلیل اینکه همیشه شاگرد ممتاز مکتب بود ، کلید همه سوالات سخت امتحان بود . تقلب شیوه های مختلفی دارد که همه شما بهتر از من بلدید .
اما آن روزها هنوز روش دیگری غیر از ، از روی دست دیگری نوشتن ، اختراع نشده بود . به هر حال این صنعت نیز مثل صنایع دیگر هرروز دارای شیوه های تازه تری میشود . والبته آن قدیم ها علم هنوز اینقدر پیشرفت نکرده بود . یک هفته قبل از امتحان ، کبک اصغری داشت خروس می خواند وهمین طوری به بچه ها دستور میداد . اما توی مکتب ..
ملا گفت : برای امتحان خودتان را آماده کرده اید ؟
بچه ها : بله .
ملا : یعنی همه تان درس را خوانده اید ؟
بچه ها : بله .
ملا : خوب حالا که اینطور است فردا امتحان داریم .
شور بچه ها برای خدمت به اصغری بالا گرفت واو تا شب خوراکی های مختلف خورد و بدنش ماساژ داده شد و از مملی قول دو هفته کار کردن به جای خودش را گرفت وکلی کارهای دیگر . صبح امتحان بچه ها سر اینکه کدامشان نزدیک اصغری بنشینند ، دعوا داشتند . به هر حال مملی وعبدلی پیروز شدند ، بااین شرط که جواب ها را دست به دست برسانند .
ملا داخل شد وبه بچه ها گفت : آماده اید ؟
بچه ها : بله .
ملا : اصغری تو بیا اینجا .
اما میزت رو نیار ! بچه ها هر کدام یک میز کوچک داشتند که که پشتش دوزانو می نشستند و مشق می نوشتند .
اصغری میزش را نبرد وپشت میز ملا نشست . بچه ها همه ناراحت شدند ، اما اصغری بیشتر از همه ناراحت شد .
یک دفعه مملی گفت : آقا اجازه ! ما دیروز مادرمون مریض بود نتوانستیم درس بخوانیم .
عبدلی گفت : آقا ما دیروز مهمانی بودیم و نتوانستیم درس بخوانیم .
اسدی گفت : آقا ما سر مزرعه بودیم ...
همه بچه ها چیزی گفتند . اما ملا به حرفشان توجهی نکرد و امتحان را گرفت .
بعد از امتحان کسی به اصغری توجهی نکرد . اصغری از همه ناراحت تر بود .
نتیجه امتحان باور نکردنی بود . اگر چه بچه ها نمره خیلی بالایی نگرفته بودند ولی همگی
قبول شده بودند غیر از اصغری . بعد از اعلام نمره ها ، ملا اصغری را صدازد وگفت : چی شد ؟ چرا نمره ات شد ?/? ؟
اصغری سرش را پایین انداخته بود .
ملا گفت : از فردا میزت را همراهت نیاور .
اصغری بیشتر ناراحت شد .
خب بچه ها ! گفتم که با پیشرفت علم روش های تقلب هم پیشرفت میکند . هر کدام از این
روشها را هم یکی کشف میکند . اصغری هم توی مکتب خانه تنها کسی بود که روش تقلب از
روی نوشته های میز را کشف کرده بود . فقط حیف که ملا ....
( برگرفته از نشریه آینده سازان )