در حدود سه- چهار سالگی بچهها نام خداوند را یاد میگیرند و اگر رفتار خانواده افراد مذهبی داشته باشند ، کودک مذهب و رفتار مذهبی را میآموزد. کودک در ابتدا به دنبال قویترین فرد است و چون از نوزادی مادر نیازهایش را رفع نموده میپندارد مادر محکمترین تکیهگاه است ؛ ولی به زودی میفهمد مادر از خیلی چیزها میترسد و چون پدر از آنهانمیترسد پدر را تکیهگاه و قویترین آدم مییابد ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد در این زمان است که از ما میپرسد کی قویترین است؟ به او میگوییم: «خدا» . این خدا کجاست؟ به او میگوییم بزرگتر که شدی برایت میگویم چون کودک سه- چهار ساله در مرحله تفکر ابتدائی است فقط آنچه را میبیند قبول دارد نمیتوان به او گفت: خدا نادیدنی است و همه جا هست
کودک 6 ساله : عاشق خدا
به تدریج که بزرگتر شد خدا را به او چنان معرفی میکنیم که بچّهها از او خوششان آید از لطف و کرم خدا، مهربانی و قدرت خدا و زیبا دوستی او میگوییم . درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده سخن میگوییم در این سالها هرگز از قهرخدا و جهنم گناهکاران چیزی نگویید کودک 6 ساله به موضوعات مذهبی علاقمند میشود . عاشق دعا، نماز و نیایش میشود . دوست دارد برای او داستانهایی درباره خداوند بگوئید . دوست دارد درباره پیامبران و امامان حرف بزنید و از آنها برایشان داستانهایی تعریف کنید
کودک 7 ساله : اثبات وجود خدا
امّا بعد نوبت به کنجکاوی میرسد 7. سالهها از خداوند میپرسند و در مقایسه با 6 سالهها بیشتر خواهان اثبات وجود خدا میشوند . کودک 7 ساله بر خلاف یکسال قبل سوالاتی را در مورد دیدن خدا، شکل خدا و غیره میپرسد سوالات آنها نباید به حساب سرکشی یا تمایلات ضد مذهبی قلمداد شود ، بر عکس سوالات آنها بیشتر نشانه علاقه آنها به موضوع است
به کودکان میگوییم همه موجودات در مورد خدا و خالق خویش فکر میکنند هر موجودی تصور میکند خدا شکل اوست و ما هم که انسانیم فکر میکنیم شاید خدا مثل ما دو دست و پا و به صورت ما باشد ولی نه تصور آنها و نه فکر ما درست است . برای همین هیچکس نمیداند خدا چه شکلی است . اگر خدا موجودی بود که شکلی داشت و میشد او را دید ، همه جا نبود . اگر پیش ما بود دیگر پیش پدرت و یا بقیهی مردم که جاهاهای دور هستند نبود و میدانیم که خدا همه جا هست برای همین خدا دیده نمیشود
در مورد مسائل مذهبی هرگز اعمال فشار نکنید . دیکتاتوری و زور پاسخ معکوس میدهد بچهها اگر نمازشان را میخوانند آنها را تشویق کنید . سعی کنید از دین و مسائل دینی جز خاطرات خوش در ذهنشان چیزی باقی نماند . زمانی که از کودکی به فرزندان خود درک درستی از خدا بیاموزیم ، در زندگی هرگز احساس تنهائی نمیکند چون به یقین میدانند خدا حامی آنهاست و در سختترین لحظات با آنهاست
بیاعتقادی به خدا احساس تنهائی بوجود میآورد که خود سرچشمه اختلالات روانپزشکی است