آیا فقط همین بخش از جبهه فرهنگی خالی است و ما باید همگی اینجا تجمع کنیم؟آیا وقتی میخواهیم فعالیتی فرهنگی را شروع کنیم اصلاً به جاهای خالی این جبهه گسترده فکر میکنیم؟ آیا موفقیت یک سبک فعالیت فرهنگی در یک دوره مشخص دلیلی بر لزوم تکرار آن است؟
یکی از معضلات این سالهای ما پدیده کپیکاری فرهنگی است. ما خلاقیت را قورت دادهایم و کپی پیست فرهنگی را جایش نشاندهایم. این پدیده صرفاً پدیدهای شهری و محلی نیست و متأسفانه پدیدهای ملی است. فقط کافیست کمی به سایتهای خبری که رویکردی فرهنگی دارند سر بزنید. فلان دوره عرفانهای نوظهور در مشهد با حضور اساتید زید و عمر، کمی آن طرف تر در تبریز دوره آسیبشناسی عرفانها با حضور اساتید عمر و زید، بازهم کمی آن طرفتر در اصفهان بازخوانی عرفان با حضور اساتید…، در تهران هم که معمولاً دوره ملی آسیبشناسی عرفانهاست و خلاصه اگر دوری در کشور بزنید میبینید یکی در یک گوشه کشور کاری را شروع کرده و حالا شهر به شهر و استان به استان باید کپی پیست شود. حداکثر خلاقیت در این جور کارها، دستکاری عنوان برنامه است و نهایتاً جابجایی نام استاد. اینکه اقتضائات بومی چیست یا اینکه آیا استاد دیگری با توانایی بهتر و بیشتر میتوان یافت و اصلاً این نکته که میتوان عنوان و سرفصلها را متناسب با مخاطب و کمی مناسب با ذائقهاش دستکاری کرد پیشکش.
این کپی کاریها در وسعت ملی معمولاً کمتر به چشم میآیند اما وقتی شما در یک شهر و یک استان ناظر رقابت گروههای فرهنگی هستید که سطح این رقابت به کپیکاری تنزل پیدا کرده است، دیگر شاهد به ابتذال کشیده شدن این فعالیتها هستیم. بگذارید یک نمونه دم دست برایتان مثال بزنم. اخیراً یکی از مجموعههای فرهنگی شهر در حال برگزاری دورهای با عنوان «»سنگر اجتماعی» است. زیر عنوان این دوره «چک لیست افسران جنگ نرم» است و البته سخنرانان آن هم از تراز کشوری و عموماً از فعالان عرصه فرهنگی است. سبک تبلیغات و روش جلسات برای من به عنوان یک ناظر بیرونی کاملاً جذاب و دور از تکرار و تکلفهای همیشگی است. حالا در اواسط این دوره شهر پر میشود از بنرهایی با عنوان «دوره توانمندسازی مدیران و نخبگان فرهنگی» و با زیر عنوان «باشگاه افسران جوان جنگ نرم». خوب که دقیق میشوم میبینم سخنران محوری هم یکی از سخنرانان همان دوره سنگر اجتماعی است.
کمی با خودم کلنجار میروم که باید چکار کنم. آیا فقط همین بخش از جبهه فرهنگی خالی است و ما باید همگی اینجا تجمع کنیم؟ آیا وقتی میخواهیم فعالیتی فرهنگی را شروع کنیم اصلاً به جاهای خالی این جبهه گسترده فکر میکنیم؟ آیا موفقیت یک سبک فعالیت فرهنگی در یک دوره مشخص دلیلی بر لزوم تکرار آن است؟ چرا خلاقیت و نوآوری در فعالیتهای فرهنگی ما سهم اندکی دارد؟ چرا کپی پیستهای مبتذل فرهنگی برای ما حکم انجام وظیفه را پیدا میکنند؟ اینها و هزاران چرای دیگر همچنان در ذهنم جریان دارد.
آیا نباید یکی از دلایل عدم تأثیرگذاری مناسب و مدنظرمان از فعالیتهای فرهنگی را عدم توجه به همین موضع دانست؟ اساساً ستاد فرماندهی جنگ فرهنگی کجاست؟ چرا ناگهان همه ما به سراغ یک موضوع و یک نوع کار میرویم و البته همه هم همزمان آن عرصه را به کناری میگذاریم.
شاید این نحوه برخورد با مقولات فرهنگی بی تشبیه به برخورد سیستم دولتی ما با نامگذاری سالها توسط رهبر فرزانه انقلاب نباشد. همه منتظرند تا آقا نام امسال را بگویند و آن وقت در و دیوار را پرکنیم از اینکه امسال سال … است؛ همین و بس. صدا و سیما هم در همان ایام نوروز آنقدر در گوشههای تلویزیون برای مان نام سال را میگذارد که به سیزده نرسیده انگار خسته شدهایم از این نامگذاری… . و اینگونه سیستم ناکارآمد دولتی نامگذاری سالها را به یک شعار گویی و شعارپراکنی خستهکننده تنزل میدهد. حالا ما هم دقیقاً همین کار را با موضوعات و روشهای فعالیت فرهنگی انجام میدهیم. کمی دقت کنید، الان تقریباً از در و دیوار «سبک زندگی» میبارد و البته به شما قول میدهم سال آینده خبری از سبک زندگی نیست. فعلاً همه احساس تکلیف کردهاند که خلاء فرهنگی ما سبک زندگی است. آن هم دقیقاً به همین تیزی و تندی. حتی به خودمان زحمت واژهسازیهای جدید در این حوزه را نمیدهیم و این مخاطب بیزبان فعالیتهای ماست که باید با ندانم کاری ما بسوزد و انشاالله که بسازد.