سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از آنچه نمی شود مپرس که آنچه شده است تو را بس است [امام علی علیه السلام]
>>جعفری ( شنبه 87/11/26 :: ساعت 7:36 عصر)

معلم یک کودکستان ، به بچه های کلاس گفت که می خواهد با آنان بازی کند او به آنان گفت که فردا هر کدام ، یک کیسه ی پلاستیکی بر دارند و درون آن ، به تعداد آدمهایی که از آنان بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند . فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسه برخی 2 ، برخی 3 ، برخی تا 5 سیب زمینی بود معلم به بچه ها

گفت : تا یک هفته هر جا که می روند پلاستیک های خود را ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت ، کم کم بچه ها شروع به شکایت از بوی ناخوش سیب زمینیهای گندیده کردند به علاوه آنهایی که سیب زمینی بیشتری در کیسه خود داشتند از حمل بار سنگین خسته شده بودند ، پس از گذشت یک هفته بازی سرانجام تمام شد و بچه ها راحت شدند . معلم از بچه ها پرسید « از اینکه سیب زمینی ها را یک هفته با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟ »

بچه ها از اینکه مجبور بودند سیب زمینی های بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند آنگاه معلم ، منظور اصلی خود را از این بازی چنین توضیح داد : « این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه ی آدمهایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه می دارید و همه جا باخود می برید ، بوی کینه ، نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را همه جا با خود حمل می کنید ، حالا که شما بوی بد سیب زمینی رافقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید ؟

 


  نوشته های دیگران ()
 
فهرست ها
 RSS 
خانه
ارتباط با من
درباره من
پارسی بلاگ

بازدید امروز: 220
بازدید دیروز:  8
مجموع بازدیدها:  175218